علامة محقق خراساني جلوة ذات اقدس خدا بود
محمد علی برهانی شهرستانی محمد علی برهانی شهرستانی

مصاحبه با استاد اسدالله جعفري

 

       در آستانة دهمين سالگرد رحلت جانسوز عالم وارسته ،حكيم فرزانه، خطيب توانمند وفيلسوف دانشمند، علامة بزرگ حضرت آ يت الله محقق خراساني ، خدمت برادر روشنفكر وقلم بدست خوش ذوق و نويسنده پرتلاش ومنتقد ناهنجار ي هاي سياسي واجتماعي جامعه مان,جناب آقاي استاد اسدالله جعفري رسيدم تاپيرامون شخصيت علامه محقق و خدمات ديني ، سياسي واجتماعي ایشان گفت وگويي انجام دهم تا ياد كرد وگرامي داشتي باشد از دهمين سال یاد عروج ملكوتي آن فقيد سعيد .

   برهاني : جناب آقاي جعفري !ما شمارا به حيث مريد وعاشق علامه آيت الله محقق خراساني مي شناسيم ، بفرماييد كه چگونه با زنده ياد استاد محقق خراساني آ شنا شديد ؟

  جعفري : بسم الله الرحمن الرحيم . من در ابتدا از شما تشكر می کنم آقاي برهاني كه اين زمينه را فرا هم نموديد واز فرهنگیان بزرگوار جامعه ما هستید وهمواره حرمت فرهنگ وقلم وشخصیت های فرهنگی را ومخصوصا بزرگان چون علامه محقق خراسانی رانگهداشته اید وهمین که امروز شما در فکر سال یاد آن عزیز سفر کرده هستید خودش نشان از نیت خدای وحرمت نهادن به علم وعالم است چون کاربرای علامه خراسانی نه نام دارد ونه نان،که متأسفانه در دنیای وانفسای معاش اندیش فضیلت ها از یاد رفته اند ونمونه کاملش همین علامه خراسانی است که روز گاری همه دم از خراسانی می زدند اما امروزه جوانمردی پیدانمی شود که یاد او را گرامی بدارد.نمونه اش خود من هستم چنان با این که  شما درباره من تعبیر به مرید علامه کردید، اما متأسفانه من هم اگر این یاد آوری شما نبود واقعا از یاد برده بودم که سال یاد آن عزیز سفرکرده است واین واقعا جای تأسف وشرمندگی دارد.

ومن از این که  می بینم انسان های بزرگوار مثل شما دوست عزیز فرهنگی فرهیخته وبافضل بیاد آن علامه هستید ، بسیار امید وار می شوم .

را جع به آشنايي ام با علامه محقق خراساني بايد بگويم كه من در دهة 60 وارد ايران شدم وآنوقت ها خيلي كوچك بودم وسنّم اقتضا نمي كرد كه به سراغ بزرگاني چون علامه خراساني بروم ، وآن زمان كه من وامثالم به قول طلبه ها : ضرب، ضربا ، ضربوا،مي خوانديم ، علامه محقق كرسي تدریس دروس عالي حوزه رادرايران داشت ، من ايشان را يكبار ودوباردر مسجد گوهرشاد در حلقة درس شاگردانش ديدم ، يك آدم بي آلايش ومحقري بود وجسة كوچك وقيافة صاف هزارگي ودوست داشتني داشت مخصوصا وقتي با آن چشمان تيز وريز هزارگي اش وبا آن نگاههاي نافذش به جايي خيره مي شد دوست داشتني تر مي شد وانسان را مجذوب خود مي كرد .

    بعد ها وقتي بزرگتر شدم ودرسهايم هم بالا تر رفت وجريانهاي انقلاب وجهاد افغانستا ن شور وشتاب بيشتر پيداكرد وفعاليت ها ي احزاب وگروههاي سياسي وجهادي در ايران بخصوص در مشهد رونق يافت واحزاب بدجوري عليه همديگر تبليغ مي كردند،  مخصوصا شوراي اتفاق عليه سازمان نصر تبليغات گسترده داشت واز هر وسيله اي براي كوبيدن سازمان استفاده مي نمود  ، من به دومورد كه خيلي دقيق يادم هست  اشاره مي كنم .

    يك مورد اينكه  مرحوم آقاي صابري سمزغندي كه خدا رحمتش كند خطيب وروضه خوان توانايي بود واز خطباي معروف و مشهور خاوري هاي مشهد بود ودربين مهاجرين افغاني هم شهرت بسزايي داشت واصالتا از يكه ولنگ ما هم بود ، در مراسمي كه از سوي شوراي اتفاق درمسجد صاحب ا لزمان بر گزار شده بود ايشان به عنوان سخنران تعيين شده بود ، در آن مجلس ايشان سازمان نصر ونصريها را به خوكي تشبيه كرده بودكه ميان يك باتلاقي دست وپا مي زنند .

    مورد ديگراينكه  درمسجد ابوالفضلي گلشهر شوراي اتفاق مجلسي داشت در آن مجلس عزيزالله صادقي زاده كه آن زمان  بچه كوچكي بود وعبا وقباي كوچك برتنش نموده وعمامه بر سرش مي گذاشتند كه فوق العاده مقبول وخوش تيب ودوست داشتني مي شد ،و حافظة قوي هم داشت ، متن داغي راهم عليه سازمان نصر بخصوص شهيد مزاري تهيه نموده به ايشان مي دادند تاحفظ نموده درآن مجلس سخنراني كند  ، ايشان هم با شور وحرارت عجيبي آن متن را سخنراني مي كرد ، سخنراني كه نه بلكه به شكل دكلمه اجرا مي نمود ومردم را سخت تحت تأثير قرار مي داد وعليه سازمان وشهيد مزاري مي شوراند . وطرفداران شوراي اتفاق بچه هاي سازمان نصر را كتك مي زدند وجلسات سخنراني شان را بهم مي زدند .وخلاصه آن دوران يك دوران بسيار بدي بود، شقاق ونفاق ودر حقيقت رذالتهاي سياسي وفرهنگي اوج گرفته بود  ، اگر انسان يك موضوع را با ذكر شرايط وخصوصيات زماني ومكاني اش بيان نمايد خوبتر وعميق تر درك خواهد شد ، در چنين اوضا ع وشرايطي كه خيلي هم بدبود ، علامه استاد محقق خراساني بااينكه  سخت مصمم بود كه با شيعيان افغانستان كار كند نخواست وارد ميدان كشمكشها وتخاصمات احزاب شود لذا شروع كردند به تربيت نسل جوان ومستعد وروشن مهاجر، بدان اميد كه فرداي بهتر وروشنتري بيايد واين نسل دست آموز وپرورش يافته اش بدرد مردم هزاره افغانستان بخورد ، اينجابود كه دركتابخانة رسالت كلاسهايي داير نموده وكتابها ی اقتصادنا وفلسفتناي شهيد صدر را تدريس مي كردند وشاگردانش بيشتر جوانان خوش استعداد ي بودند كه نوعا گرايش سازماني داشتند ،( سازمان نصر) ، وآيت الله خراساني هم كه دنبال جوانان بااستعداد وخوش فهم بود با اينها دلسوزانه كار مي كرد  وبراي فرداهاي روشن آماده شان مي نمود .

    آ يت الله خراساني در بين روشنفكران جوان آن روز يك شخصيت محبوب ومطرحي بود ، البته آخوند هاي قديمي تر كه غرض ومرض حزبي داشتند ويا ساده انديش بودند عليه علامه خراساني تبليغات سؤ زياد مي كردند ، اما نسل جوان چه طلبه وچه دانشجو ودانش آموز ازمريدان آن بزرك مرد دلسوز ومهربان بودند . واينجابود كه بنده هم بعنوان عضو كوچكي ازنسل جوان وپر شور آن زمان  از مريدان علامة بزرگ آيت الله محقق خراساني شدم .

 برهاني : فرموديد كه علامه استاد محقق خراساني بااينكه  سخت مصمم بود با شيعيان افغانستان كار كند امّا  نخواست وارد ميدان كشمكشها وتخاصمات احزاب شود، فكر مي كنيد علّت همكاري نكردن علامه محقق با احزاب وگروهها وسازمانها درآ ن زمان چه بود ؟

  جعفري :  اين سؤال شما سؤال جالبي است وخيلي هم لازم است كه اين مو ضوع يك مقدار باز شود ،

    خد مت شما عرض شود كه  علامه محقق خرا ساني يك شخصيت انقلابي بود كه به همة دنياي اسلام وجنبشهاي آزادي بخش اسلا مي تعلق داشت ودر قبال مسائل جهاني دنياي اسلام وقيامها ونهضتهاي رهايي بخش اسلامي سخت حساس بود ، آقاي خراساني يك انسان زمان شناس وموقعيت شناس بود وبراي او ايران ، پاكستان،  عراق، مصر ، لبنان و... مطرح نبود وفراتر از اينها فكر مي كردودر حقيقت  محقق خراساني يك اسلاميست به تمام معنا بود ، منتها در هر برهة از زمان كه هرجايي وهر قطعه اي از جغرافياي اسلامي به اونياز داشت انجام وظيفه مي كرد.

     راجع به اينكه آقاي خراساني در يك برهه خانه نشين شد ووارد انقلاب اسلامي افغانستان نشد ، ازيك نظر خانه نشيني آقا ي خراساني يك خانه نشيني اجباري بود ، يعني اينجوري نبود كه از سر بي تفاوتي  ويا تن پروري خانه نشيني اختيار كرده با شد ، واقعيت اين است كه ايشان تلاش خود راكرد كه احزاب را تاحدودي  هماهنگ نمايد واز طنيش بين احزاب وگروههاي شيعي افغانستان  بكاهد ، اما به نتيجة مطلوب نرسيد ، وقتي ديد من اين كار را نمي توانم وخودم هم يك شخصيت وجايگاهي دارم كه هريك از اين گروهها مي تواند از من سؤ استفاده كند ، لذا براي اينكه نفاق وشقاق بيشتر نشود وفضاي مه آلودي كه بين احزاب به وجود آمده بود تاريكتر نگردد ، مصلحت را در اين ديد كه خانه بنشيند واين كار را هم كرد، وشما كه با روحية آقاي خراساني آشنايي داريد مي دانيد كه آن سالهاي سكوت آقاي خراساني جانكاه ترين سالهاي زندگي ايشان بود ، خراساني در آن سالهادركنج عزلت بين خود وخدايش چه كشيده بود باز خود وخدايش مي داند .

      من یادم است که یک بار بمناسبتی خود حضرتعالی خاطره ی را از آن عزیز اینگونه صحبت کردید که: درمجلس جشن شيريني خوري برادر عزيز ودوست گرامي جناب آقاي راسخ كه فعلا مقيم كانا دا است بوديم  وعلامه خراساني هم درآن مجلس بود ومن رفتم دركنارش نشستم وبا ايشان احوال جويي نمودم وگفتم استاد حال شما چطور است ؟  فرمود: چندان حال مساعدي ندارم ، آن زماني كه يك مقدار توان وانرژي داشتم ومي خواستم با مردم خود كار كنم متأسفانه احزاب وگروهها باهم خوب نبودند ونمي شد با آنها كار نمود ، مثلا يكي از حزب ها براي شهدايش مراسيم تجليلي برگزار كرده بود وازمن به عنوان سخنرا ن دعوت كرده بود ومن در آن مراسيم سخنراني كرده ازشهداي شان نام برده وبه عظمت ياد نموده بودم ، روزهاي بعد ش با سيلي از اعترا ضات ، شكايات وگله هاي ساير احزاب وگروهها مواجه شدم كه شما چرا آنهايي را كه درفلان جنگ عليه جبهة فلان مجاهدين جنگيده وتوسط  فلان شير مردان مجاهد به در ك واصل شده اند شهيد خطاب كرده ايد ، اينجا بود كه فهميدم كه در اين برهه نمي شود با اينها كار كرد واما حالا كه گروهها وحدت كرده اند  وزمينه فراهم شده است متأ سفانه هم من پير وضعيف وكسيل شده ام وهم از سوي ايران باز گشت مها جرين بطور جدي مطرح شده است . اين را خود جنابعالی برایم نقل کرده بودید.

     حال برگردیم به سؤال شما، بلي همانطور كه مي دانيد وقتي حزب وحدت تشكيل شد ويك انسجام اسلامي به وجودآمد ، آقاي خراساني وارد صحنه شد ونشاط هم پيدا كرده بود ، وقتي شما آقاي خراساني را در اين زمان مي ديديد يك بشّاشيّت خاصي داشت ومانند يك گلي نوشكوفته تازه طرا وت پيداكرده بود ودر هر جلسه با طراوت شركت مي كرد و زمان شناسي آقاي خراساني در همين بود ، بنظر من آقاي خراساني با خانه نشستنش در آن زمان بزرگ ترين خدمت را به انقلاب اسلامي افغانستان وجامعة هزاره نمود ، شما مي بينيد كه از آقاي صابري سمز غندي كه خطيب بسيار توانا وناموري بود چقدر استفاده سؤ شد و از آقاي صادقي زاده ، ازآن تيپ وسنّ وبيان وبی آلایشی نوجوانیش چقدر استفادة ناروا گرديد ، وقتي ايشان با آن جذّابيتي كه داشت چنان با شور وحرارت عليه شهيد مزاري سخنراني مي كرد واقعا مرد م را تحت تأ ثير مي برد ،(البته امروز آقای صادق زاده را کار ندارم من از گذشته ها سخن می گویم نه حال) آقاي خراساني هم اگر با آن جايگاه رفيع علمي كه داشت  خانه نمي نشست وبه قطبي مي پيوست قطب ديگر را تخريب نموده از صفحة روز گار حذف مي كرد، اينجا بود كه ايشا ن با وارد نشدنش در صحنه در آن زمان بزرگترين خدمت را به جامعة ما كرد .

برهاني: همه مي دانيم كه بعد از اينكه احزاب شيعي افغانستان متحد شدند وحزب وحدت اسلامي تشكيل شد ، علامه محقق خراساني  گويا يكي ازآرزوهاي ديرينه اش تحقق يافته بو د ، در حمايت از حزب وحدت كمرهمت را محكم بست وبا اينكه كسالت جسماني داشت واز مرض مضمن ديابت رنج مي برد  مصصم واستوار بر اريكة منبر تكيه زد ووحدت شيعيان افغانستان را فرياد كشيد،شما لطف نموده دراين مورد مقداري توضيح دهيد .

  جعفري : بلي درزمان حزب وحدت يك فاز جديدي باز شد وبراي آقاي خراساني يك فرصت ديگري پيش آمد كه بتواند آ ن داده هاي علمي وفرهنگي اش را در قالب سخنرانيهايي كه ازطرف حزب وحدت انجام مي شد براي ملت ارايه بدهد  .

  شما مي دانيدكه آقاي علامه خراساني دردوبرهه براي جامعة  شيعي هزاره بسيار خدمت بزرگي نمود، يكي در جاانداختن حزب وحدت ا سلامي افغانستان و ديگر ابتداي مرجعيت مرجع عاليقدر حضرت آيت الله العظمي محقق كابلي، من در مقاله اي كه در همان روزهای درد وداغ فراق علامه خراسانی براي يكي از نشريات مهاجرين نوشته بودم در آنجا گفته بودم كه اگر آقاي خراساني مالك اشتر محقق كابلي نمي شد معظم له از دم تيغ زبان ناكثين ، مارقين وقاسطين جان به سلامت نمي برد.

    اينكه چه باعث گرديد كه حضرت آ يت الله العظمي محقق كابلي رايت سبز وپر افتخار مر جعيت را بر دوش بكشد ، ظاهرا رهبر شهيد مزاري در كابل به آيت الله محقق كابلي پيشنهاد مي كند كه مرجعيت را بپذيرد ولي ايشان تعلل مي كند كه آيت الله محمد اسحاق فياض جاغوري هست ايشان ازنظر علمي وزنة بزرگي است  بايد به ايشان چنين پيشنهادي شود. اما وقتي آيت الله محقق كابلي ايران مي آ يد تعداد از بزرگان چون آيت الله خسروي ، آيت الله فاضل ورسي ، آيت الله رئيس ، آيت الله ناصري كرماني ، آيت الله فهيمي تركماني وتعداد ديگر از علما وفضلا ودر رأس همه حضرت آيت الله علامه محقق خراساني ، دور آيت الله محقق كابلي را مي گيرند وبرايشان فشار مي آورد كه مسؤليت خطير مر جعيت را قبول كند ولي محقق كابلي همچنان امتناع مي ورزيدند ، درآن جلسه ی  که من نبودم امّا طبق نقل دوستان درآن جلسه آيت الله كابلي روبه آقاي خراساني نموده مي فرمايد  آقا با وجود شخصيت بزرگ علمي چون شما من ديگرچرا ؟ آقاي خراساني در جواب مي گويد :  اگر آن موقعيت شما را من مي داشتم وآن سيماي خدادادي شما درمن مي بود در پذيرش مرجعيت لحظه اي درنگ نمي كردم ، ومن اين تعبير را بار ها اززبان محقق خراساني درسخنراني هايش شنيدم كه مي گفت : اين سيماي خدادادي مرجع بزرگ و عاليقدر ما از نعمت هاي بزرگ الهي است ، وقتي از صفات معنوي وظاهري آيت الله محقق كابلي سخن مي گفت وبرجستگي هاي علمي وفضائل وكمالات روحي واخلاقي ايشا ن را برمي شمرد غوغا مي كرد ، چون زبان محقق خراساني واقعا به منزلةذوالفقار علي  بودو آنگاه كه به جوش مي آمد ودر سخن گفتن جانش گرم مي شد كانّه آن ذوالفقار علي است كه درميدان نبرد دارد دشمن را درو مي كند ، خراساني با آن جسة كوچكي كه داشتند ، يك آتش فشاني بودند كه وقتي بر اريكة سخن قرار مي گرفت چون در يا مي جوشيد وچون طوفان مي غريد وچون آتش فشان سر به صخرة دانايي وبينايي مي كوبيد وهمين بود كه جان انسان را گرم مي كرد وعقل را بال وپر مي داد وروح را به قول مولانا كه گفتند :تن چنگ زدند برزمين وروح بال ها گشودند بر سما . واقعا علامه محقق خراساني چنين مي شدند ، ايشان مرد بزرگي بود كه در سخنراني هايش وقتي در بارة مرجعيت مي رسيد  هيچ وقت اينجور خطاب نمي كردكه : اين مرجع ، بلكه مي گفت : آن مرجع بزرگ ، آن استاد فقيه ، آن زعيم عاليقدر ، من چندين با ر ديدم كه وقتي حضرت آيت الله العظمي محقق كابلي كنارش نشسته بود  ايشان چنين خطاب مينمود ، كساني كه بر رمز وراز نيكو سخن گفتن آ شنايي دارند مي دانند كه اگر يك كسي دركنار يك بزركي هست ، اگر بگويد آن بزرگ وآن مرجعيت اين نهايت ادب واحترام را مي رساند وعلامه خراساني اين كار را مي كرد ، واقعا اگر محقق خراساني از مرجعيت حضرت آيت الله العظمي كابلي آن گونه تبليغ وحمايت نمي كرد ، قطعا آيت الله كابلي مر جعيتش به آن صولت وآن شور وعشقي كه بود جا نمي افتاد مخصوصا با آن منافقيني كه بودند وكساني ديگري كه بودند وحتي شخصيت بزركي چون آيت الله محسني بودند كه ميانة خوبي با مرجعيت محقق كابلي نداشتند و مرحوم سيد ابوالحسن فاضل هم بودند كه بخشي از جامعه ايشان را مطرح مي كردند وايشان هم ادعا هايي داشتند ، بهر حال وقتي محقق خراساني مالك اشتر محقق كابلي شدند ايشان توانستند درآن نبرد نابرابر نفاقي كه راه افتاده بود هم چنان رايت عزت وشرف شيعيان در افغانستان  را بدوش بكشد وبه سامان هم برساند وامروز الحمد لله مي بينيم كه ايشان به عنوان يك مرجع عاليقدر از حرمت جهاني بر خوردار است .

 راجع به حزب وحدت هم گفتم وقتي ابر هاي تيره وتار نفاق وشقاق تا حدودي كنار رفت وحزب وحدت تشكيل شد ، علامه محقق خراساني رسالت ديگري را آغازكرد ودر بارة هويت بخشي به نسل  هزاره خيلي سر مايه گذاشت ،خيلي كار كرد ،خيلي تلاش كرد وكار فرهنگي نمود .

    شما ببينيد شهيد مزاري ازنظر علمي در پيش علامه محقق خراساني ماننديك بچة كوچك دبستاني بود اين را هيچ كس نمي تواند انكاركند ، اينكه مزاري رهبر بود وپيشواي بزرگ جامعة ماشد ومخصوصا باشهادتش تبديل به يك اسطوره بزرگي شد ، و راهش تبديل به يك مكتب گرديد ، وامروز معيار خوب وبد در جامعة ما راه شهيد مزاري است، اينها همه سر جاي خودش محفوظ ، ولي از لحاظ علمي شهيد مزاري دربرابر محقق خراساني يك دبستاني بود ، اما وقتي محقق خراساني بر اريكة سخن تكيه مي داد  در بارة شهيد مزاري مي گفت : آن استاد بزرگ ما ، من اين را چند با ر اززبان ايشا ن در همين كتابخانة قائم آل محمد (عج) شنيدم كه مي گفت : آن سردار بزرگ وآن استاد بزرگ ما ، اين خيلي عجيب است ، كسي كه آنجايگاه علمي محقق خراساني را بداند و آن  زمان مظلوميت شهيد مزاري را  بداند اين حرفها ي خراساني را خوب درك مي كند ومي فهمد كه خراساني چقدر بزرگ بوده وچقدر انسان وارسته بوده ، در اينجا هم اگر علامه محقق خراساني پدر روحاني حزب وحدت نمي شد وحزب وحدت نوپا را در دامن خطابه هاي داغ وآتشينش نمي پرورانيد واز رهبري حزب در برابر دشمنان گوناگو ن ورنگ رنگ دفاع نمي كرد،حزب وحدت جاي پا باز نمي كرد  ، واگر مبارزات توان فرساي فكري وتبليغاتي آن علامة سترگ نبود ، تاريخ ، جهاد فكري مردم قهرمان هزاره را در سينة خود حك نمي كرد وزمانه براي پذيرش ايده ها وانديشه هاي شهيد مزاري آماده نمي شد، آيت الله خراساني همان انديشه هاي مزاري را تبليغ مي كرد ، شهيد مزاري مي گفت : كاري مي كنيم كه ديگر هزاره بودن جرم نباشد و انحصاروبرتري جويي نباشد ، علامه خراساني هم با فر ياد  رسا ومنطق قوي مي گفت : هزاره هم مثل بقيه اولا آدم انسان است واز كرامت ذاتي برخوردار مي باشد ، وخطاب به هزاره ها مي گفت: ديگر از هزاره بودن تان  نهراسيد وننگ نكنيد وسرهاي تان را بالا بگيريد  چون حالا رهبرداريد ، مرجع داريد وصاحب افتخارات بزرگ شده ايد .

  ايشان در ايجاد اعتماد بنفس براي مردم ما وهويت بخشي به خلق مظلوم هزاره بي وقفه وبي دريغ تلاش مي نمود  و با تمام صداقت وتواضع كتابخانه هاي رسالت وقائم آل محمد  وحسينيه هزاره هارا پايگاه هاي اصلي براي پرتاب موشك اند يشه ها وايده هايش قرار داده بود  . من خوب يادم هست كه ايشان براي ايراد سخنراني در حسينيه هزار ه ها حاضر مي شد وبا شور وحرارت تمام براي مردم سخن مي گفت ، يك شب راجع به فرهنگ هزاره ها صحبت كرد  وگفت حفظ كردن فرهنگ يك سنّت است در همةا قوام ، اما فرهنگ اين نيست كه شما بچسپيد به  « چاروق » و« بيلي » و« قادور» اينها نمودهاي خارجي فرهنگ است  ، امروز شما همين اصطلا حات را در بزرگترين تئورسين هاي دنياي غرب مي بينيد مثلا،  ولي محقق خراساني مي گفت بايد روح فرهنگ هزا ره گي را حفظ كنيد،  ايشان دراين رابطه چندين سخنراني داشت حال نوار هاي آن سخنرانيها دست كيست وكجا شده است؟من نمي دانم ، آن سخنرانيها بسيار راهگشاه بود واصلاحات اجتماعي داشت .

 شما ببينيد درآن زمان دكم انديشان ونفاق افكنان چقدر رذالت ها به خرج مي دادند ، مثلا در آن زمان مسئلة دمبوره مطرح بود  رذالت پيشه ها سعي مي كردند هر جور شده عكس آيت الله خراساني را با دمبوره مطرح كنند ، چون آقاي خراساني درسفري كه دركويته پاكستان داشته ودر جمع جوانا ن هزاره پاكستاني سخنراني كرده و گفت وگوي عالمانه واحياگرانه داشته وديدارها وملا قات هايي بوده واز جمله هنرمند معروف هزاره داوود سرخوش با تعداد ازجوانان خدمت آيت الله خراساني رسيده وكنار ايشان نشسته وعكسهاي ياد گاري گرفته بودند ، ديديم كه  از همين نشستن علامه محقق كنار داوود سرخوش باآن دمبوره برايش پاپوشهاي عجيب وغريبي درست كردند، عكس ايشان را با دمبوره  چاپ ودر هركوي وبرزن رايگان به عنوان يك سند مصور ارتداد محقق پخش نموده وبه اين وآن نشان مي دادند ، با اينكه آيت الله خراساني مجتد مسلّم بود وتكليفش را بهتر از اين خناسان مي دانستند .

    برهاني : در سالهاي آخر زندگي پر بركت آيت الله خراساني كه خيلي ضعيف و نحيف شده بود  دوستان عزيز آقا يا ن علي احمد راسخ وسرور جوادي  كه من هم درخدمت شان بودم تصميم گرفتيم كه در خدمت آيت الله خراساني  رسيده راجع به زندگي نامه  وكارنامة زندگي ايشا ن ازايشان  پرس وجويي نموده نوار هايي ظبط كنيم كه تعداد  جهار نوار ظبط شدو فعلا آ ن نوار ها دردست رس من نيست ، در اولين جلسه ، دوستان از تاريخ ولادت ومحل تولد ودوران كودكي ايشان پرسيدند ، آن بزرگوار ابتدا شروع كرد كه در تا ريخ (.....) دريكي از روستاهاي فريمان از توابع استان خراسان در يك خانوادة ساده ومتدين به دنيا آمدم ، بعد گفت ولش كنيد اين حرفها بدرد شما نمي خورد بگذاريد براي شما صحبتهايي نمايم كه راه گشاه باشد ، آنگاه راجع به اطمنان بنفس وخود باوري صحبت نمود وفرمود : مردم ما وشما يعني مردم هزاره  استعداد سرشاري دارند وداراي نبوغ فكري مي باشند وحضرت آيت الله شيخ محمد كاظم آخوند خراساني صاحب كفايه از شما مردم بود ايشان نابغة دوران بود ونبوغ فكري داشت ، بعد يك مقايسه اي بين مرحوم آخوند خراساني ومرحوم شيخ مرتضي انصاري ( رحمت الله عليهما ) نموده گفت : كتابهاي رسائل ومكاسب وكفاية اين دو عالم بي بديل به عنوان سطوح عاليه در حوزه تدريس مي شود  وطلاب در فهم اين كتابها زحمت فراوان مي كشند وتاهنوز كتابهايي كه بالا تر از اين كتا بها باشد خلق وايجاد نشده است ،  آخوند وشيخ خيلي زبر دست بودند ، زبر دستي آخوند در نبوغ فكري شان بود وچيره دستي شيخ در وسعت تتبع وتلا ش وزحمت فراوان شان ، شيوة آموزشي وشاگرد پروري اين دو بزرگوار نيز متفاوت بود ، آخوند نظرات خودرا بصورت فشرده وعميق درقالب عبارات كوتاه وكليدي وشفري ارايه نموده واگر تعريض ونقدي بر آراي ساير آقايان داشت بطور خلاصه مطرح مي كرد ، امّا تلاش بيشتر را براي بدست آوردن نظريات بزرگان ديگر به عهدة خود طلاب مي گذاشت ، اماّ مرحوم شيخ در كتابهايش تمام نظريات آقايان را پيرامون موضوع مورد بحث بيان نموده وزمينة تلاش بيشتر را براي طلبه ها باقي نگذاشته است .  

  درادامة صحبتهايش راجع به مرجعيت بطور مفصل پيچيد وگفت : يك باور غلط دراذهان علماي ما تحميل شده بود وآن اينكه هزاره مجتهد نمي شود ، هزاره رهبر نمي شود ، هزاره نمي تواند درس خارج بگويد ، كتاب تأليف وتصنيف نمايد ، در نجف كه بوديم با تمام توان كوشيديم كه اين سدها شكسته شود واين باورهاي غلط ازبين برود، لذا كتاب نوشتيم ، درس خارج گفتيم ، جزوات درس خارج ما در حوزه نجف ممتاز بود ، حوزة درس علامه مدرس افغاني در ادبيات عرب بي نظير بود، كتابهاي مصباح الاصول آيت الله سيد سرور واعظ بهسودي ومحاضرات آ يت الله محمد اسحاق فياض  در حوزه لنگه نداشته وندارند  ، در آنجا بسياري از اين سدها شكسته شد ، وتنها آرزوي تحقق نيافته مسئلة مرجعيت بود ومن يقين داشتم كه از ميان دوستان مجتهد وصاحب نظر هم داريم امّا اينكه كدام يك از دوستان اين مسئوليت را خواهد پذيرفت مانده بوديم، ومن دراين انديشه بودم كه اگر هيچ يك از علماي ما مرجعيت را قبول نكرد من خودم اين مسئوليت را به عهده مي گيرم لذا حاشيّه نويسي هايي هم به عنوان فتوي داشتم ، ولي الحمد لله امروز اين سد هم شكسته شده وحضرت آ يت الله محقق كابلي به عنوان مرجع جا افتاده است ، از اين ببعد علما لمعه نخوانده براي شما رسالة عمليه خواهند نوشت وشما از رساله پشت كردن خسته خواهيد شد ، اين حرف ايشان كنايه از اين بود كه از اين ببعد براي علماي ما  جرأت واعتماد بنفس ايجاد خواهد شد .

  بعد مي گفت : ولي آخرين آرزو تاهنوز جامة عمل نپوشيده وآن اينكه : مرجعيت عالقيدر ما بايد رهبري ديني ومذهبي را در سطح كل دنياي شيعه بدست آورد وبراي شيعيان دنيا از افغانستان وپاكستان وهند وايران وعراق ولبنان گرفته تا دورترين نقاط عالم نفوذ معنوي پيدا كند ، پاسخ گويي داشته باشد، بيدار گري واصلاح گري باشد  ، كمك رساني باشد  نمايندگي هافعال شود دفتر ها افتتاح گردد ،  ومانند آ يت الله حكيم ، آيت الله خوئي وحضرت امام خميني (ره) سيطره و نفوذ معنوي واجتماعي داشته باشد ، اين بسيار مهم است وبا يد اين امر تحقق يابد ، علما وفضلاي بيدار وروشن ومؤمن ومتعهد شيعة افغانستان متحد ويك پارچه مانند كوه ثابت واستوار در پشت مرجع عاليقدر محقق كابلي بايستند ومجدانه از ايشان حمايت وپشتيباني نمايند . اين ها فرمايشات علامه محقق خراساني بود كه نقل به مضمون شد .

   جناب آقاي جعفري بنظر شما تا بحال كه ده سال از رحلت علامه خراساني مي گذرد تا چه اندازه اين آرزوي آيت الله خراساني تحقق پيداكرده ، آيا اگر خودش تا بحال در قيد حيات مي بود اين آرزورا بطور كامل جامة عمل نمي شاند ؟ 

    جعفري :  اين صحبت وسوال شما  مسائل زيادي را درذهنم تداعي كرد كه اگر بخواهم بطور مفصل صحبت كنم ساعتها طول خواهد كشيد ،  من ازاينجا شروع مي كنم ، شما سد شكستن مرجعيت وتلاش مرحوم خراساني را از اينجا بفهميدكه بزركترين عالم نجف آقاي آيت الله فياض است ، آقاي فياض يك تقريري از اصول مرحوم خوئي دارد بنام « محاضرات في اصول الفقه » كه در حوزه نظير ندارد ، يعني هيچ كسي درحوزه كرسي تدريس درس خارج بر گزار نكرده مگراينكه به اين كتاب مرا جعه كرده است ، حالا  بعضي جرأت دارد نام ايشان را ذكر مي كند  وبعض هم مرحوم خوئي مي گويد ولي دراصل نگاه كني همان « محاضرات » است، در« محاضرات » آقاي خوئي تقريظي دارد ، تقريظ را دوستان طلبه خوب مي فهمند ولي كساني كه خارج از دنياي طلبگي است شايد نفهمند كه تقريظ يعني چه ، وقتي يك بزرگي يك مقدمه واري ويك تأييدي بر كتابي مي نويسند بهش تقريظ مي گويند، آقاي خوئي وقتي بر كتاب «محاضرات » آقاي محمد اسحاق فياض تقريظ مي نويسند ، ماجرايي داشته كه اين ماجرا را پسر مرحوم خوئي شهيد عبد المجيد خوئي كه يك زند گينامه اي براي آقاي فياض دارد كه در سايت آقاي فياض هم هست ومن اتفاقا آن را ترجمه هم كرده بودم ، آنجا شهيد مجيد خوئي مي گويد كه وقتي پدرم مي خواست بر «محاضرات » آقاي فياض تقريظ بنويسد ، يك عده اي آمدند مانع شدند كه آقا اين يك افغاني است وهزارة افغاني هم هست شما نبايد اين كار را بكنيد ، آقاي خوئي گفته بود من به علم احترام مي گذارم چكار دارم كه اين افغاني است يا هزاره است ، وشما مظلوميت هزاره ومرجع نشدن هزاره ره ازاينجا بخوانيد .

  ومسئلة ديگر اينكه : همان روز هاي كه آقاي محقق كابلي مي خواست مرجع بشود ، محقق كابلي به عنوان يك عالم ديني خودش دنبال مرجعيت راه نمي افتاد، يكي از حرفهايش اين بود كه آقاي فياض هست ، تافياض باشد من نيستم ، ولي آقاي فياض باهمة بزرگي كه دارد ونور چشمان ماهم هست ، اين جرأت را نداشت ، مي گفت زمان اقتضا نمي كند من نمي توانم اين كاررا بكنم ، وكسي استقبال نمي كند ، حتي من شنيدم حالا اگر راست باشد ايشان گفته بود كه شرايط به گونه اي است كه اگر من مرجعيت را بپذيرم مرا مي كشند ،وشما ببينيد وقتي درآ ن شرايط واوضاع  آيت الله محقق كابلي مرجعيت را پذيرفت چه كسي مي توانست مرجعيت ايشان را بقبولاند وجا اندازد ، بجز علامه محقق خراساني ، آقاي خراساني در ميدان علم يكه تاز وپهلوان بود وآقاي خراساني در ايران به عنوان يك علامه بود ، استاد دانشگاه تهران بود ، فلسفة صدرايي را در حد عالي تدريس مي كرد ، وفقيه بزرگ بود،آقاي خراساني كسي بود كه همة مرجعيت هايي زمانش به ايشان مديون است ، شخص حضرت امام خميني(ره) مديون است ، آيت الله خوئي مديون است ، آيت الله حكيم مديون است ومراجع ديگر وهمينطور آيت الله محقق كابلي ، وآقاي خراساني براي همة اين بزرگان سخنگويي كرده واز مرجعيت شان تبليغ نموده است .

       راجع به رهبري ديني دنياي شيعه كه شما گفتيد يكي از اهداف وآرزوهاي محقق خراساني بود بايد عرض كنم كه بلي اگر ايشان زنده بود قطعا به اين آرزرويش مي رسيد ، چون از مهاجرت نسل هزاره در كشور هاي مختلف دنيا يك استفادة بسيار استراتژيك مي كرد ، امروزه سرماية بزرگي كه داريم اين است كه نسلي از هزاره ها در كشور هاي اروپايي وساير نقاط عالم پراكنده شده ودرآن جا ها شهروند شده اند ، واين زمينه اي است كه ما جهاني شويم ولي شرطش اين است كه علماي دلسوز ومتعهد ما يك برنامه ريزي درست بكنند ونيروي فكري وفرهنگي اين نسل را به سمت جهاني شدن انديشه هاي والاي اسلامي وقومي پيش ببرند ، اگر ما بتوانيم اين نيروها را درست مديريت كنيم ، هم مي توانيم جهاني شويم وهم مي توانيم جهاني فكر كنيم واين بستگي به علماي مادارد كه تا چه حد مي توانند از اين نيروها وتوانايي ها وامكانات شان استفاده كنند .

     برهاني:    جناب آقاي جعفري ! همانطوركه شما توضيح داديد ، علامه محقق خراساني دو خدمت بزرگ وحياتي براي جامعة ما كرد كه يكي جا اندازي مرجعيت بود ويگري دفاع بي دريغ ايشان از قدرت سياسي ورهبري سياسي مردم ما ، با وجود اين ديديم ومي بينيم كه ايشان هم درزمان حياتش وهم بعد از رحلتش بسيار مظلوم بود واز سوي مرد م ما بخصوص ازسوي حزب وحدت كه به قول شما ا يشان پدر معنوي حزب وحدت بود  واز سوي دستگاه مر جعيت مورد بي توجهي وبي مهري قرار گرفت واكنون كه ده سال از رحلت ايشان مي گذرد مي بايست در تمام اين ده سال از سوي حزب وحدت ومرجعيت سالگشت رحلت ايشان بطور باشكوه تجليل مي شد كه متأسفانه نشد والان مردم ما كم كم نام ايشان را هم فراموش مي كند ، جنا بعالي راز اين مظلوميت را در چه مي دانيد ؟  

  جعفري : دراين رابطه بايد عرض كنم كه جامعة ما تا هنوزهم از نظر فرهنگي  به آنجا ها  نرسيده است كه قدر بزر گانش را بدانند ،بزرگاني كه بطور خاموش مصلحان جامعه اند نه اينكه هيا هو راه اندازند ، شما گفتيد كه آقاي خراساني در زندگي اش مظلوم بود ومن به يك نكته اشاره مي كنم وآن اينكه : زماني كه آقاي خرا ساني قند خونش به حدي بالا رفت كه مي بايست پايش را قطع مي كرد آ قاي خراساني پدر معنوي حز ب وحدت بود، حزب وحدت همان زماني كه آقاي خراساني نياز ي به يك عمل جراحي داشت و هزينه اش را نداشت ،اما در همان زمان حزب وحدت بخاطر تشريف آوري آقاي رباني در تهران(با این که هنوز خون شهیدان افشار وغرب کابل خشک نشده بود) شب مهمانيّ را راه اندخته بود كه هزينة آن مهماني مي توانست ده تا خراساني را در مان كند ولي كي هست كه اينها را بگويد ،تا بگوييم ،مي گويند فلاني با فلاني ضديت دارد ، اين ضديت با فلان كس نيست بلكه باز گوكردن يك واقعيت تلخي است كه وجودداشته است .

    آقاي خراساني در زندگي اش بقدري مظلوم بودكه وقتي مي آمد در يك مجلس عقد كنان مي نشست و طرف با افتخار هم ايشان را مي آورد كه عقدجاري كند ، ولي وقتي بعد از ختم مجلس آقاي خراساني به خانه بر مي گشت ، يك جعبه شيريني به دست ايشان مي داد وآقاي خراساني همان يك جعبه شير يني را بد ست گرفته در ماشين عمومي سوار مي شد وبه خانه اش مي رفت . يعني جامعة ما به اين معرفت نرسيده بود كه ماشين بگيرد وآقاي خراساني را به خانه اش برساند . وهمينطورنحوة بيمار شدن آقاي خراساني وبه بستر افتادن آقاي خراساني وجريان دارو ودرمان آقاي خراساني وپول نداشتن آقاي خراساني  وعاقبت رحلت آقاي خراساني كه همه اش مظلومانه و يك تراژدي غم انگيزبود ، بنظر من علت اين همه مظلوميت آقاي خراساني اين بود كه علما هرگز ايشان را نشناختند يعني تفكر آقاي خراساني فراتر از زمان ومكان بود ، اگر يك تعبيري رابگويم ، آقاي خراساني درزماني به دنياآمد ودر زماني رشد كرد كه زمانش نبود ،شايد صد سال ديگر نسل ما آقاي خراساني را بشناسد وموقعيتش را وكار هايي که كرده اندو انديشه هايي كه داشته اند را  درك كند  ، اين يك مسئله كه علماي ما ايشان را نشناختند .

     ومسئلة ديگر مسئلة سياست بود ، آقاي خراساني از حزب وحدت حمايت كرد واز مرجعيتي حمايت نمود كه مورد قبول ديگران نبود وامروز هم حزب وحدت چون رهبرانش به سياست روي آورده وسياست اقتضا نمي كند كه به اين مسائل بپر دازند ،لذا اينها باعث شدكه علامه خراساني همچنان در جامعة ما مظلوم بماند.

   برهاني : جناب آقاي جعفري شما به  عنوان يك نويسنده ويك فعال فرهنگي ، براي احياي تفكرات وانديشه هاي مرحوم علامه محقق خراساني وبراي زنده شدن خط ومشي ديني وعلمي واجتماعي آ ن خورشيد فروزان آسمان علم ودانش چه برنامه ها وطرح هايي را پيشنهاد مي كنيد وبنظر شما چه كار هايي بايد صورت بگيرد تا مردم ما بخصوص جوانان ونسل هاي بعدي علامه محقق خراساني را بهتر بشناسند وخوب تر درك كنند ؟

    جعفري: راجع به اين مسئله بايد عرض كنم كه دنياي امروز دنياي علم وتكنولوژي است ، اولين ضرورتي كه ايجاب مي كند اين است كه يك نرم افزار بايد در بارة آ قاي محقق خراساني ساخته شود   

   كتابهاي چاپي  وكتا بهاي خطي ايشان ، نوار هاي سخنراني ايشان ودرسهايي كه در حوزه گفته وجزوات تقريرات درس ايشان بايد جمع آوري گردد ودر آن نرم افزار گنجانده شود واينها بايد در دنياي علم ودنياي فراتر از جامعة ما عرضه گردد ، ومخصوصا انديشه هاي فلسفي ايشان تبيين شود ودوستاني كه توانايي دارند روي نوآوريهاي آقاي خراساني در حوزة فلسفه وفقه واصول كار بكنند واينهارا تدوين نمايند ومخصوصا در اصول روی فلسفه زبان که در بحث وضع واشتقاق ،در علم اصول بحثی بسیار شیرین وعمیق مطرح می شود وامروزه همان مبحث باکمی تفاوت در تبیین ،در فلسفه غرب وفلسفه های مضاف بنام فلسفه زبان نامیده می شود ومبحث جدی وپرچالشی هم است ودر حوزه فلسفه هم اگر روی فلسفه تحلیلی کار شود بسیار پرثمر خواهد بود  اين يك مسئله .

   مسئلة دوم اينكه : شما مي بينيد كه در ايران يك بنياد ميراث فرهنگي وجود دارد ويك بنيا ديگري هم هست كه فعلا اسمش يادم نيست ، وسرپرستي آن بنياد را دوست عزيزم دكتر مهدي محقق به عهده دارد ، اينها سالانه براي بزركان نيكو داشت مي گيرند وتا الآن براي بسياري از بزرگان نيكو داشت گرفته اند ، جامعة ما هم نيازي به يك چنين بنياد هايي داردو با يد يك چنين نهادي ايجاد شود تا روي شخصيت ها وكارهاي فرهنگي شخصيت هاي بزرگ از جمله ، علامه امام محقق خراساني كار كند .

البته بنا نیست که حتما این بنیاد در ایران ویا افغانستان باشد بلکه می تواند این بنیاد در خارج از این دو حوزه باشد ونکته ی را می خواهم یاد آوری کنم:

امروزه مسئله مهاجرت نسل جدید هزاره در جهان یک نعمت بزرگ خدای است وما با ید این نعمت راشکرگذار باشیم واز این نعمت بهترین استفاده را در جهت جهانی شدن فرهنگی ما ببریم(جهانی شدن فیزیکی ما قابل انکار نیست)ودوستان فرهنگی ماکه در کشور های اروپایی مقیم شدند وروز گاری از شاگردان ایشان بودند باید این رسالت را بر عهده بگیرند.

در همین راستا خواهشی از مقام عظمای مرجعیت ما حضرت آیت الله العظمی محقق کابلی دارم  وآن این که :

امروز مرجعیت ایشان بحمدالله جهانی شده است ومقلدین ایشان در کشور های مختلف وجود دارند ودر آنجا های که این عزیزان مقیم هستند مسئله ملیت وفقر چندان مطرح نیست وکار های فرهنگی ومؤسسه های علمی وفرهنگی از اعتبار واستقبال خوبی برخوردار هست وحکومت های آن کشور ها هم در حد قابل قبولی این نوع مراکز ومؤسسه ها را مورد حمایت قرار می دهند.بنا بر این مرجعیت عظمای ما از همین ظرفیت در جهت تأسس چنین مؤسسه های علمی وپژوهشی استفاده کنند ومقلدین عزیز خود را به این کار تشویق کنند ودر انتخاب نمایندگان خود این مسئله را وامین بودن ایشان را در نظر بگیرند وامروزه نیازی نیست که هر آخوند طماعی بنام مرجعیت سهمین مبارکین را از مردم جمع کنند ونیم آن را در جیب خود بزنند امروزه هر آدمی ،می تواند از دور ترین نقطه جهان پول را به حساب بانکی بریزند ورسید آن را دریافت کند ودیگر لازم نیست این سهم مبارک نیصی ونصف لک باشد.

   ومسئله سوم اينكه : انديشه هاي علامه محقق خراساني را بايد درمتن زمان خودش تبيين كرد ، يعني شما اگر مثلا يك سخنراني آقاي محقق خراساني را جدا ازمتن زماني ومكاني كه اين سخنراني در آن خلق شده است گوش كنيد شايد چيزي زيادي گير شما نيايد ولي وقتي آن محيط وآن دوران فرهنگي را در كناراين سخنراني براي طرف بيان نماييد طرف مي فهمد كه اين انسان چقدر بزرگ بوده وچقدر اجتماعي نگر بوده واجتماعي فكر مي كرده است .

  مسئلة چهارم اينكه : نوشته ها ي خطي مرحوم امام خراساني را بايد تصحيح نموده در دست رس قرار داد كه البته اين هم در راستاي همان نرم افزار قرار مي گيرد كه بايد دونوع نرم افزار ساخته شود ، يك نرم افزار نوشتاري كه حاوي كتابها ومقالات ودست نوشته ها ومتون درسي ايشان باشد ونرم افزار ديگر نرم افزار گفتاري كه مجموع سخرانيها ومصاحبه هاي ايشان را احتوا نمايد ، اينها لازم است منتها اين نوشته ها ي آقاي خراساني بايد بصورت دانشگاهي تصحيح شود ، مثلا اگر يك كسي كه مي خواهد دكتراي فلسفه بگيرد چه اشكال دارد كه بيايد دست نوشته هاي آقاي خراساني را دربارة فلسفة صدرا ، شرحي براسفار ، شرحي برمنظومة سبزواري را تصحيح كند وبه عنوان پا يان نامة دكتراي خود ارايه دهد .

      برهاني : شما با آ ثار علامه محقق خراساني چه مطبوع وچه مخطوط چه مقدار آشنايي داريد ، آيا از آثار ايشان چيزي خوانده ايد ؟

    جعفري : در زندگي نامه اي ايشان كه به قلم مرحوم استا د غلامحسن فصيحي يكه ولنگي نوشته شده و ضمیمه کتاب « المولفون الافغانیون المعاصرون» به چاپ رسيده است، آنجا تعداد 23 جلد كتاب چه مطبوع وچه غير مطبوع از علامه محقق ليست شده است كه همة اين كتابها حدود چهل سال پيش در نجف اشرف نوشته شده است وايشا ن وقتي از نجف برگشت در اينجا هم كتابها ومقالات زيادي نوشته است كه آمارش برايم معلوم نيست  وكتابهايي كه در نجف چاپ شده كيفيت چاپش خيلي خراب است وفعلا درايران كم ياب مي باشد واگر تك وتوكي هم پيدا شود بسيار كهنه وفرسوده شده است و آن كتابها در ايران تجديد چاپ نشده است .

   من ازآثار ايشان  « المولفون الافغانیون المعاصرون» و« سلم الصعود» يك جلد يا دو جلدش را خوانده بودم وهمينطور كتاب « الکفاح الاسلامی فی مشکله الفقر» ايشان را نيزخوانده بودم .

در حقيقت من زماني كتابهاي ايشان را ديدم كه آقاي خراساني برايم جلوبت نداشت و بيشتر تحت تأثيرانديشه هاي علامه محمد تقي جعفري بودم  ، ومحقق خراساني را به نام مي شناختم وبعد ازآن هم فرصتي پيش نيامد كه كتابهاي علامه محقق را بطور دقيق بخوانم واز طرفي كتا بهاي ايشان همانطور كه گفتم در ايران پيدا هم نمي شود .

اما راجع به دست نوشته هاي ايشان كه خود شما پيشنهاد كرديد كه برويم  دست نوشته هاي آقاي خراساني را يكبار ببينيم ، من رفتم با داماد ايشان هم صحبت كردم كه نوشته هاي ايشان را در اختيار ما بگذاريد تا يك كار هايي بكنيم گفت كه خانواده ايشان مايل نيست آقاي محقق خراساني به عنوان يك افغاني مطرح شود ودوست هم نداريم برادران افغاني روي دست نوشته هاي ايشان كار كنند ، اينجاست كه متأسفانه ما به دست نوشته هاي ايشان دست رسي نداريم .

     برهاني : فرموديد كه آقاي علامه خراساني كتابي هم بنام « الکفاح الاسلامی فی مشکله الفقر» دارد وشما آن را خوانده ايد ، اگر از محتواي آن كتاب چيزي به خاطر داريد بطور خلاصه براي ما  بيان نما ييد .

    جعفري: خدمت شما عرض شود كه يكي ازكتا بهايي كه مي تواند انديشة اقتصادي علامه محقق را در سطح جهاني مطرح بكند همين كتاب  « الکفاح الاسلامی فی مشکله الفقر» است شما مي بينيد كه چهل سال پيش دنياي اسلامي يك دنياي فقر زده اي بودوفقر به عنوان يكي از محاسن اسلامي ياد مي شد يعني يك مسلمان واقعي كسي بود كه فقير باشد هرچه فقير تر بودي مسلمان تر بودي ، يك چنين انديشه اي در آن زمان حاكم بود ، آقاي خراساني مي آيد انديشه هايي را مطرح مي كند كه امروز كه عصر جهاني شدن است يا عصر صندوق بين الملل است ، دنيا در صدد پياده كردن آن انديشه ها براي فقر زدايي است ،  آقاي خراساني در آن كتاب مؤسسه هاي خيريه، انفاق ،وچگونگي راه اندازي مؤسسات انفاقي وچگونگي جمع آوري مؤنه ها از مردم وچگونگي راههاي درست مصرف كردن ذكوات وصدقات را مطرح مي كند وآنجا يكي از انديشه هاي خوبي را كه آقاي خراساني دارد اين است كه مي گويد : ما نبايد  انفاق هارا در بعد شخصي وفردي مصرف كنيم وبايد سعي كنيم كه اين را ساماندهي بكنيم و سا ماند هي امروزه همان چيزي است كه در دنياي بين المللي مؤسسات فرا مرزي تشكيل مي دهند ومؤسسه هاي خيرية بين المللي به وجود مي آورند ،وما اگر بتوانيم همين كتاب رابه اين شكل وشمايل به دنيا عرضه بكنيم ، دنيا قطعا روي آن كار خواهند كرد وانديشه هاي نوين اسلامي رارويش تكيه خواهند نمود .اين يك مسئله .

 مسئلة دوم اينكه همين كتاب اگر به زبان فارسي بر گردانده شود ، مخصوصا به نسل مها جر وتاجران هزاره داده وگفته شود كه آقا راه درست مصرف كردن سرمايه اين است ، شما نبايد صد دلارودوصد دلار بدست اين وآن بدهيد ويا اگر يك آخوندي از اين طرف وآنطرف آمد وخود را نمايندة فلان مرجع معرفي نمود ،پنج هزار وده هزار دلار درجيبش بريزيد ، نه چنين نشود بلكه بايد يك صندوقي تأسيس شود كه تمام هزاره ها از تمام نقاط عالم درآن صندوق شريك باشند وانفاق ها ، صدقات، وكمك ها ي شان را درآن صندوق واريز كنند البته با هيئت امنا وزير نظر مرجعيت باشد .

  شما فرض كنيد اگر  چهارصد نفر سرمايدار شيعه هزاره در سال هرنفر چهار هزار دلا ر صدقات وخيرات داشته باشند  اگر تكي تكي به اين فقير وآن فقير بدهد هيچ معلوم نمي شود وكسي را هم سير نمي تواند ولي اگر همين پول ها درصندوقي جمع گردد وچند سالي روي آن كار شود ودرطي اين چند سال برداشت نشود سرماية بزرگي مي شود وآنگاه سال به سال هم اصل سرمايه افزايش پيدا مي كند وهم با مازادش مي توان براي فقرا كمك رساني نمود وهم مي توان كار هاي ديگري راه انداخت . ومن اين انديشه هارا از همان كتاب آيت الله محقق  خراساني دارم .

   برهاني : جناب آقاي جعفري ! درپايان  اگر كدام خاطرة جالبي از زمان آيت الله محقق خراساني به ياد داريد براي ما بيان نماييد.

   جعفري : من از آن زمانها خاطرات زياد دارم ا ما دوسه خاطرة شيرين وبه ياد ماندني كه از ايشان دارم براي شما نقل مي كنم .

    يكي اينكه : روز دوم يا سوم ويا هفتم شهادت شهيد مزاري بود ( دقيق يادم نيست ) در مسجد موسي بن جعفر كوي صاحب الزمان جلسه بر گزار شده بود ، آن روزها در حقيقت روزهاي كربلاي هزاره هاي افغانستان بود وشهادت شهيد مزاري به گونه اي مردم را متأ ثر كرده بود كه حتي دشمنان ومغرضان به اين نتيجه رسيدندكه مزاري يك رهبر صادق ودلسوزي بوده اند ونحوة شهادت شهيد مزاري ومخصوصا بعد از شهادت ايشان آن يورش نا جوانمردانة شوراي نظار كه در غرب كابل كردند وازراديو ها هم اعلام شد كه مي گفتند ما به خون هزاره ها تشنه بوديم ، حالا كه مزاري نيست مي دانيم كه با هزاره ها چكار كنيم ، اينهارا وقتي مردم از راديو ها شنيدند يكباره تكان خوردند ، مردم نظرش عوض شد وآنهايي كه قبلا مزاري را مي شناختند و از مريدان ايشان بودند  كه سر جاي خودولي آنهايي كه بر اساس تبليغات سؤ دشمنان ويا ازروي ناداني وهرچه بود با شهيد مزاري ميانة خوبي نداشتند ،دردوم وسومين روز شهادت مزاري همه مي آمدند در ميان مردم هزاره در خارج وداخل غوغا بود ، شايد خودشما هم در آن مراسمها حضور داشتيد. جالب اينجاست كه خدارحمت كند صابري سمزغندي كه يك زماني شهيد مزاري ونصريها را به چه تشبيه كرده بود حالا در آن مجلس ايشان خوابي را كه از شهيد مزاري ديده بود آن خواب را نقل كردوخودش هم بشدت گريه نمود ، اينها واقعا خاطره است .

    درآن مراسم آقا ي استاد محقق خراساني روي منبر رفت ودرآن آخرين پلّة منبر نشست چنان با روحية آرام وچنان با طمأنينه وآرامش خاطر روي منبر قرار گرفت كه انگار هيچ اتفاقي نيا فتاده است واين حالت مخصوص انسانهاي باروح بزرگ وعارف وتسليم دربرابر اراده ومشيت خداوند است كه دربرابر حوادث واتفاقهاي بزرگ وناگوار خودرا نمي بازند كه هيچ ، بلكه باطرز برخورد شان با آن حادثه واتفاق به مردم روحيه مي دهند وبه مردم مي فهمانند كه دنيا به آخر نرسيده است ، اگر شهيدمزاري شهید شده است مزاريهاي ديگر جايش را خواهند گرفت وراه سرخ شهيد مزاري وآرمانها وايده هاي بزرگ او هميشه زنده خواهد بود.

   علامه محمد تقي جعفري دربارة امام خميني (ره) يك تعبيري دارد كه خميني جلوة ذات خداست ، ومن مي توانم همين تعبير را (البته با حفظ مقامها وجايگاهها ) دربارة علامه محقق خراساني بكار برم وبگويم علامة خراساني جلوة ذات اقدس خدا بود.

     من هنوز آن صحنة نشستن خراساني را بر روي منبر يادم هست وهيچ وقت فراموش نمي كنم ، ايشان درآن زمان كه طوفاني ازغم واندوه بر قلبها وروح وروان پيروان مزاري ساية سنگين انداخته بود بسيار آرام ومطمئن روي منبر نشست وبسم الله الرحمن الرحيم گفت و خطبه خواند وراجع به فلسفة حيات وزندگي آغاز به سخن نمود ، من چون در موضوع حيات وفلسفة زندگي مطالعاتي داشتم وكتاب« فلسفه وهدف زندگی»،«حيات معقول» علامه جعفري  وكتاب ديگري از علامه جعفري را بنام « ايده آل زند گي وزندگي ايده آل » ونيز  كتاب «فلسفة زندگي » تو لستوي را  قبلا خوانده بودم ويك مقدار در اين رابطه آشنايي داشتم ، وقتي ايشان بحث فلسفة حيات را شروع كرد من آنجا ديگر متوجه نشدم كه در آن مسجد چه مي گذرد ، تااينكه آقاي خراساني به اينجا رسيد كه گفت : آنجوري كه اعلام شده است اگر راست باشد، شهيد مزاري دربين هوا پيماي حاملش بسوي قندهار ، تفنگ يكي از طالبان را گرفته وبه آنها حمله برده وتعداد شان را به درك واصل كرده است ، آقاي خرا ساني وقتي اينجا رسيد ديگر تغيير كرد ويك پارچه طوفان شد ، شما ديده ايد كه درياوقتي طوفاني مي شود وپلّه پلّه بالا مي رود واوج مي گيرد وسر به صخره مي كوبد ويا تن را به ساحل مي كوبد چقدر تماشايي مي گردد ، علامه محقق چنين شده بود با آن جسة كوچكي كه داشت وبا آن دستان دوست داشتني كه داشت وقتي دستانش را بالا مي برد وما جراي مبازة شهيد مزاري را در داخل هوا پيما كه از رسانه ها شنيده بود شرح مي داد اينجا ديگر ايشان چه اوجي گرفته بود با شور وحرات تمام فرياد مي زد بنازم آن سردار رشيد اسلام را ، آن رهبر شجاع ودلاور مردم هزاره را كه با دستان بسته وباتحمل شكنجه هاي وحشيانه  در داخل هواپيما در ميان حلقة طالبا ن مسلح  باز هم به مردمش درس چگونه زيستن مي آموزد كه يا شهادت ومرگ با عزت ويا آزادي ، اين است فلسفة زندگي . من هنوز هم طنين صداي علامه خراساني در گوشم هست وگه گاهي كه به يادم مي آيد لذت مي برم ومخصوصا كه پيش فرض فلسفة حيات وزندگي را داشتم  آن سخنراني بقدري در جانم شيرين آمد كه به ياد سخن بو علي سينا افتادم ، بوعلي سينا در كتاب اشارات يك سخني دارد كه مي گويد لذت علم بمراتب بيشتر از لذت امور جنسي است، لذت امور جنسي بعد از آنيكه عمل جنسي انجام گرفت تمام مي شود ولي لذت علم ممكن است ماهها وسالها همچنان در جانت بماند  ،و من حقيقتا هر وقت به ياد آن صحنه مي افتم كأنه كه يك شير يني برجانم هنوز هم هست ، ودلدادگي بيشتر من به محقق خراساني از آن روز ببعد شد .

    وخاطرة ديگري كه از استادمحقق خراساني به ياد دارم اين است كه :  درمدسة امام حسن عسكري (ع) جلسة شيريني خوري آقاي محمدي فقيه بود من بدون اينكه درآ ن شيريني خوري دعوت شده باشم نا خود آگاه در آن مدرسه رفتم ، ديدم كه آقاي محقق خراساني هم در آن مجلس شرف حضور دارند ، درآنجا شخصي بود بنام اقبال كه بهش علامه اقبال مي گفتند ، ايشان از استاد محقق خراساني راجع به علامه محمد تقي جعفري پرسيد كه ايشان را مي شناسيد يانه ؟  استاد محقق در جواب گفت : بلي ايشان را در نجف يك مقداري مي شناختم . بعد اقبال خودش نسبت به علامه به قضاوت پرداخت وگفت بنظر من ايشان يك آدم سبك وبي وزني است ايرانيها ايشان را خيلي بزرگ كرده بنظرمن يك آدم مهمي نيست . وچون من سالها بود كه با انديشه هاي علامه جعفري آشنايي داشتم وارادت خاصي به ايشان پيدانموده بودم ، انجا يكباره از كوره دررفتم و باعصبانيت گفتم آقا اين چه حرفي است كه شما مي زنيد ، شما چه خوانده ايد واز ايشان چه مي دانيد ، اگر تنها همين تكاپوي انديشه هاي ايشان را كه با هفتاد پرفسوروحقوق دان ودكترا از سراسر دنيا آمده و  دررشته هاي مختلف با ايشان مصاحبه كرده ، بخوانيد به يك دايرة المعارفي پي مي بريد . آنجا آيت الله محقق يك نگاه تحسين آميز به من كرد انگار كه از غيرت طلبگي ام خوشش آمده بود، آنگاه از علامه جعفري وشرح نهج البلاغه اش تعريف كرد ولي كاري نكردكه اقبال شرمنده شود.

  درآن مجلس من ازاستاد محقق خواهش كردم كه  آقاي استاد شما اجازه مي دهيدكه من در حدود 100و120 نوارتهيه بكنم راجع به همين انديشه هاي نوي كه امروز مطرح است ازقبيل پلوراليزم  و اومانيزم وتجربة ديني وساير مباحث فلسفة دين كه امروز مطر ح است  باشما مصاحبه كنم ، آقاي خراساني خدا رحمت كند باكمي فكر ويك لبخند عجيبي گفت : بسيار خوب است ، بسيار خوب است منتها جايش مدرسة امام علي (ع) باشد ( مدسه امام علي(ع)  كه دركوي صاحب الزمان گلشهر واقع است قبلا منزل شخصي علامه آيت الله محقق خراسا ني بوده وايشان آن منزل را بنام مدرسه وكتابخانه امام علي (ع) وقف نموده كه فعلا تعدادي از طلاب جوان مجرد در آن مدرسه سكونت دارند ودرس مي خوانند واستاد در زمان حياتش كتابهاي شخصي وآثار ودست نوشته هاي خودش را  را نيز وقف آن مدرسه نموده كه الان درآن مدرسه وكتابخانه موجود ومورد استفاده است ) بعد آقاي خراساني فرمود:  شما هرهفته اي كه بحث را مطرح مي كنيد موضوع بحث هفتة بعدي را هم به من بگوييد وهمين مسائل امروزي كه گفتيد شما يك مقدار به من توضيح دهيد كه اين حرف ايشان يك مقداري برايم گران تمام شد بخاطر ي كه محقق خراساني به آن بزرگي چنين حرفي را به من كه يك طلبة خيلي درسطح پايين بودم  مي گفت ، و شايد ايشا ن اين حرف را ازباب تشويق وروحيه دادن وايجاد اعتماد بنفس به من زد .

برهاني : آن نوار ها تهيه شد؟ وآن  مصاحبه ها انجام گرفت يانه ؟

 جعفري : متأ سفانه امکانات مالی طلبگی اجازه نداد و موفق نشديم كه اين كاررا بكنيم ، امروز فردا امروزفردا تا اينكه يك وقتي  شنيديم كه بلند گو در كوچه وخيابان رحلت علامه محقق خراساني را اعلام مي كند ، من اگر بگويم كه با شنيدن خبر رحلت ايشان چندين روز قلبم سنگين بود شايد اغراق نگفته باشم.

 برهاني: بلي داشتيد خاطرات تان را بيان مي كرديد .

 جعفري: آ خرين خاطرة را  از مرحوم علامه محقق كه مي خواهم خدمت شما نقل كنم اين است كه: يك دم شام استاد خراساني را درپيش مسجد ابوالفضلي گلشهر ديدم كه منتظر واحد ( ماشين عمومي) بود ،  ايشا ن در طول عمر شريفش بسيار ساده وبي آلايش زندگي مي كرد ، همواره در ماشينهاي عمومي سوار مي شد ، من آنجا گفتم استاد ماشين بگيرم معطل نشويد  ايشان راضي نشد ، وقتي من خواستم از ايشا جدا بشوم وبنا داشتم كه ماشين بگيرم ايشان حالا چه جوري فهميده بود كه من ماشين مي گيرم ، صدا كرد عزيزم بيا اينجا وقتي برگشتم مرا قسم داد كه ماشين نگيرم  . اين بود گوشة از خا طراتم از علامه آيت الله محقق خراساني .

 بر هاني :   جناب آقاي جعفري با تشكر وسپاس فراوان از شما كه وقت تان را دراختيارمن قرار داده وبا حوصله مندي به سئوال هايم جواب داديد  توفيق شما آرزويم است .  

جعفری:من هم از شما عزیز وفرهنگی صادق وپرتلاش تشکر می کنم وتوفیقات حضرتعالی را از خدا مسئلت دارم وخدا به شما توفیق عطا کند که بتوانید به فرهنگ ومکتب ونسل بزرکوار ومظلوم هزاره وبزرگان علم وعمل خدمت کنید.


January 25th, 2009


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
بیانات، پیامها و گزارشها